http://shereno.com/file.php?id=582198
تابستان بود عصر در جریانی خنک می وزید تو در من غروب می کردی و افتاب ، بر دیوار خیالت سرخ بود در پرتگاه روز ایستادم تنگ چشمانم از دستم افتاد و نگاهم درهم شکست و پشت پنجره روی ایوان
شاعر:رضا همایی راد